۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

در روزی که به نام تو می خوانندش، باز هم خواهم آمد




باز هم خواهم آمد 

یادم نرفته آن زمانی که تو برای دفاع از من سینه سپر می کردی

یادم هست که تو با شجاعتت ایستادگی را معنی کردی

و ترس را همدم دلهای سیاهشان ساختی

یادم نرفته آن زمان که افتاده بودم، تکه پارچه ای از حجاب آزادگیت بود که خوناب پیشانیم را زدود

حجابی  که به شلاق سیاه دلی بر روشنایی  آسمانت افکنده اند

یادم هست زمانی که سکوتم را شرم سار فریادت کردی و ایستادی آنچنان که نشستن را به سخره گرفتی

باز هم خواهم آمد

برای آنچه همه می خواهیم و آزادی می نامندش.

این بار هم آزادی زنان ومردان میهنم را فریاد خواهم زد

این بارهم برای باز پس گرفتن آنچه از ما دریغ شده  خواهم آمد.

و در روزی که به نام تو می خوانندش باز هم خواهم آمد

تا آزادی را همچون همیشه با هم فریاد کنیم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر